هزار بار به انگشت دوم دست چپش نگاه کردم. حتی میخواستم ببینم شاید الان حلقه دستش نباشه ولی جاش رو انگشتش مونده باشه. چیزی نبود ولی با این حال هنوز هم مطمئن نیستم. حتی به این فکر میکنم که نه تنها ممکنه متأهل باشه بلکه ممکنه بچه هم داشته باشه. با وجود همه اینها بالاخره دل رو به دریا زدم و بهش گفتم دوستت دارم. نه اینکه مستقیم بایستم و تو چشماش نگاه کنم که دوستش دارم. نه. فقط حرف دلم را پیچیدم توی هزار لایه و بهش پیام دادم. یعنی ممکنه فهمیده باشه یا پیش خودش این رو هم یک پیام ببینه مثل هزار تا پیام دیگه. دلم پیشش گیره. پیش مردی با ریش توپی مشکی. بیشتر از این خیلی میتونم دربارهاش حرف بزنم اما دلم میخواد از تمام صورتش، تمام حرفاش، خندههاش و شوخ طبعیهاش از ریش توپی مشکیش بگم که چطور دلم رو برده. خدایا این میتونه آغاز یه رابطه خوب و ماندگار بشه؟ چهقدر دلم میخواد مردی با ریش توپی مشکی در زندگی کنارم باشه.
درباره این سایت